رمان پسر بهشت پارت 70 تا 73 | کتاب رمان وحشی

پارت 70 تا 73 رمان پسر بهشت | کتاب رمان وحشی
حرارت محیط بود یا حرارت قلبش، داشت او را از تمنا و دلتنگی به ستوه می آورد. سامیکا درست کنارش نشسته بود، به او ابراز علاقه میکرد ولی هردو مانعی به سختی یک دیوار سنگی مابین یکدیگر می دیدند این بسیار دردناک بود. چشم از نیمرخ سامیکا گرفت، مثل بیچارگان به دور دوم رقص که رو به اتمام بود چشم دوخت. باقی لحظات در سکوت گذشت، سرش پر از تصاویر عشقبازی با سامیکا بود و هیچ کنترلی هم رویش نداشت، فقط خدا خدا میکرد مجلس تمام شود و به خلوت اتاقش پناه ببرد پیش از اینکه جنونش بالا بگیرد و غیرقابل مهار شود
چشمهایش بی هدف اینطرف و آنطرف را می کاوید که متوجه شد ماروین به سویشان می آید. غلیرغم پچپچها و خنده های ریز دوشیزگانی که از کنارشان می گذشت نگاه نجیبش را به مقابل و به قدمهایش دوخته بود، با وقار و تمأنینه پیش می آمد و در آن لباس رسمی سیاه آنقدری پرجذبه بود که نظرها را به خود جلب کند. بعد از اینکه به میز رسید از سوی سامیکا نزدیک شدو لبخندی صمیمی به خواهرش زد
ماروین– هردومونو از شر اینهمه اصرار خلاص میکنی خوشگله؟
دستش را به سوی سامیکا دراز کرده بودو از او میخواست برای دور بعدی همراهیاش کند. دخترک هم به برادرش لبخند زدو دست به دستش داد، از جا برخاست و وقتی درکنار یکدیگر بسوی میدان رقص رفتند حتی نولان هم با لبخند بدرقهیشان میکرد. درکنار هم چقدر زیبا بودند، انسانهای ارزشمند زندگی او. ماروین خواهرش را با عشق و احترام به میدان برد و در کنار باقی زوجها منتظر شروع موسیقی ماند، مرد جدی و مغروری که به ندرت به کسی روی خوش نشان میداد حالا بشکل دلنشینی به روی خواهرش لبخند میزد، با هم صحبت می کردند، سامیکا در آن لباس قرمز سنگین دنبالهدار به ظرافت یک گل رُز
برای خواندن و دانلود ادامه داستان روی لینک زیر کلیک کنید.
همچنین می توانید برای خواندن قسمت های قبل رمان پسر بهشت از کتاب رمان وحشی کلیک کنید.
برای خواندن قسمت های بعد این کتاب جذاب با مجله اینترنتی جینگوبینگو مگ همراه باشید